افکار من

فکر می کردم زندگی گذرگاه شیرینی باشد برای من.افسوس که نبود..........

"زیبا نبود زندگی و به مرگ چیزی نمی گفتم..مبادا بگریزد و دیگر بازنگردد."

گاهی تنگنای بودن و نبودن یک خاطره..یک زندگی..یک شیرینی خاص به طعم گس مایل به صبر...

آنجایی که زمان که گذر ثانیه ها هر لحظه اش تداعی دیروز مدفون ذهن توست...

آنجا که دلچسبی گذشته ات پوچی افکارت را لگدمال می کند..

برای بودن ها..فرار..تنها راه نجات من بود.فرار از هرچه که آن را سرنوشت می نامیم.

برای صدها تنفس بیهوده و پوچ..برای صدها بار مردن..خروج یکبار..فقط یکباره ی روح از جسم تکیده ی صدها بار مرده و زنده شده بی انصافیست.........بی انصافیست

شاید برای بلند شدن پس زدن همه ی تعلقات..یاری کند این طفل گریزپای درون را..............



نظرات شما عزیزان:

ندارحیمی
ساعت1:38---6 خرداد 1392
سلام دوست خوبم
وبلاگ خیلی زیبا وقشنگی داری..
جداخیلی خوشحال شدم از بازدید وبلاگتون .
به وبلاگ منم یه سربزنی ممنونت میشم.
منتظرتم منتظرم نزاریا...
زودبیا
مرسی


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در یک شنبه 5 خرداد 1392برچسب:,ساعت20:17توسط یاشیل | |