افکار من

در این نوشتار هدفم این است تا کوتاه درباره اینکه چه شد که ایران ،ایران شد و ایران ماند و باید بماند سخن بگویم ،از حوادثی که می توانست سرنوشت ایران را عوض کند و نتوانست از اتفاقاتی که به سر مردم ما و فرهنگ ما افتاده ولی  چرا ایران و ایرانیان همچنان ایرانی هستند.موضوع را می خواهم از قبل دوران شاهنشاهی آغاز کنم و تا می توان به زمان کنونی کشید...

 

 

ایران پیش از کورش بزرگ:

 

آریایی ها مردمان اروپا و ایران و هند را تشکیل می دهند پس این سه منطقه هم نژاد هستند

 آداب و رسوم آریایی ها با هم یکی بود چون همه هم نژاد بودند و بعد ها کوچ کردندآآسییب

ولی همه شما با قوم های پارس ،ماد ،پارت آشنایید و می دانید که این قوم های آریایی هستند که به ایران کوچ کردند، که هر کدام به ترتیب پارس ها منطقه های جنوب ایران مانند استان پارس(فارس) هرمزگان و خوزستان و...

و مردم ماد هم بخش های شمال غربی مانند سزرمین ها آذرآبادگان(آذربایجان)

و کردستان و...و پارت ها هم مناطق شمال شرقی ایران زمین مانند :خراسان کنونی را برای خود برگزیدند.

البته پیش از آریایی ها در ایران روستا نشینی و شهرنشینی هم بوده و تمدن هایی وجود داشته مانند ایلامیان و یا شهر سوخته ولی من می خواهم موضوع اصلی را آریایی قرار دهم چون که این ها بخش مهمی هستند و فرمانروایی های شکل گرفته بیشتر بدست آن ها صورت گرفته .

 

بعد گذشت زمان و به قدرت رسیدن هر یک از قوم های آریایی،برای خود مرز هایی را مشخص کردند و هر یک برجایی حکومت می کردند( که گفته شد)و شاه داشتند.

تا اینجا ایران زمین آن طوری که شما اکنون می شناسید نبوده !

بعد به دنیا آمدن کورش بزرگ از پارس از نوادگان هخامنش رییس قبیله پاسارگاد همه چیز تغییر کرد...

کورش بزرگ بعد به قدرت رسیدن به ماد حمله کرد و بعد پارس رو ماد را یکی ساخت

خود را شاهنشاه ایران نامید!و این چنین ایران ایران شد پس به یاد داشته باشید کورش بزرگ بنیان گذار ایران زمین است وبعد ها مناطقی مانند مناطق شمال شرقی(پارت)ها و شرق وغرب تا یونان را گرفت و بر وسعت ایران زمین افزود و کشوری پر از آزادی و امنیت برای ملت های مختلف ایران مانند ماد ها و پارس و بابلی ها ،پارت ها و...آفرید.

و این چنین امپراتوری قدرتمند هخامنشیان بنیان نهاده شد و ایران زمین همانند امپراتوری های دیگر قدرتمند شد.

 

تا این جا ما ایرانی سرافراز را داریم که هیچ حکومتی قادر به از بین بردن آن نیست و

همه جا آرام ...

 

قلمرو هخامنشیان

اگر بخواهیم خیلی ساده قلمرو هخامشیان را نام :

از باختر امپراتوری یونان به دست خشایارشا شکست داده شد و جز یکی از ساتراپی های ایران بود! و همین طور تمدن باشکوه مصر که به دست کمبوجیه پسر کورش بزرگ به ایران پیوند داده شده بود و در خاور تا مرز هند و تمامی پاکستان و افغانستان کنونی و تاجیکستان و ازبکستان و در شمال ترکمنستان و هیرکانی و....

 

 

 

 

حمله اسکندر فاتح

 

با این که اسکندر به ایران تاخت ولی باز باید او را پیروز و فاتح خواند چرا که توانست ایران زمین را تسخیر و نه قفط ایران بلکه خیلی از جا های دیگر ...

ولی اسکندر با آن همه خون ریختن و از بین بردن و آتش کشیدن ها نتوانست از امپراتوری بزرگ خود لذت ببرد چرا که خیلی زود در حال کشورگشایی هایش این دنیا را بدرود گفت.

و تمامی سرزمین های تصرف شده بین افسران بزرگش تقسیم شد.

وایران هم به دست افسری به نام سلوکوس یکم افتاد و حکومت بیگانه سلوکیان بر ایران حاکم شد.

خیلی مردم ایران کشته شدند ولی با این حال آسیب های زیادی به زبان و فرهنگ مردم ایران نرسید.

 

ارشک بزرگ

 

ولی روحیه آزادی خواه ایرانیان که همیشه با آن هاست باعث آن شد که ارشک بیدار شود و میهن از بیگانگان پس گیرد و سلسله اشکانیان را پای ریزی کند(اشکانیان از نسل پارت های آریایی بودند).

 

پس از پیروزی ارشک یا اشک اول و به دست آوردن چند سرزمین .شاهان پس از او مانند مهرداد یکم یا اشک ششم توانست ایران زمین را تقریبا به اندازه قبلی خود برساند.

در دوره مهرداد یکم ایرانی گرایی دوباره گسترش یافت و خود را مانند شاهان هخامنشی

شاهنشاه نامید و جامگانی با شکوه می پوشید و همانند شاهان ایرانی هخامنشی دارای گیسوانی بلند و ریشی انبوه بود.

و توانست ایران را دوباره به یک امپراتوری قدرتمند خاوری برساند و زبان پارسی را زنده کرد و یونانی گرایی را برچید.

 

اردشیر پاپکان

 

پس از اینکه اشکانیان ضعیف شدند و در برابر یونانیان کوتاه می آمدند ،اردشیر پاپکان(بابکان) قیام کرد و امپراتوری بزرگ ساسانیان که از نوادگان پارسیان بودند را بنیان نهاد.

اردشیر پاپکان یا اردشیر یکم طبق وعده ای که داده بود کمابیش توانست مرز های ایران را به پیش از تازش اسکندر برساند.

از زمان ساسانیان تاریخ ملی و اساطیری ترکیب شده مانند شاهنامه از شاهان ساسانی سخن می گوید.

در زمان اردشیر یکم از هند تا ارمنستان و روم جزو امپراتوری ایران بودند.

دین رسمی ایران زردشت نامیده شد. و فرهنگ ایرانی مانند همیشه با شکوه بود.و اردشیر یکم پس از فتح روم همانند داریوش بزرگ گفت: به خواست اهورا مزدا من شاه ایرانیان می شوم که مردمی نجیب و بزرگوار هستند و دروغ نمی گویند......

در زمان ساسانیان بود که ملی گرایی ایرانی بر محور زرتشت احیا شد.(که بعد ها صفویان نیز ملی گرایی ایرانی را بر محور ایران دوستی و مذهب شیعه بنیان نهادند)

 

همیشه شاهان ایرانی از کورش تا ساسانیان خود را بندگانی از جانب خدا می دانستند که به خواست او همه چیز انجام می شود حتی شاهنشاهی آن ها ولی دوره ساسانیان را می توان دوره ای نامید که آغاز وارد شدن دین در سیاست است. ولی دین زردشتی یک دین ایرانی بود و به فرهنگ و زبان ایران زمین آسیبی نمی رساند.اما قرار گرفتن دین و سیاست اینقدر هم جالب نیست....

 

تازش تازیان(اعراب)

 

پس از ضعیف شدن ساسانیان ،تازیان به رهبری عمر بن خطاب به بهانه گسترش به اجبار دین اسلام به ایران تاختند و متاسفانه توانستند ایران را تصرف کنند...

این آغاز نابودی فرهنگ وزبان و تمدن ایرانی به دست یک قوم وحشی و بی سواد بود.

در خیلی از جاها شما شنیدید که سربازان ایرانی خود دست از نبرد کشیدند و مردم ایران خواهان دین اسلام بودند.(این هرزگفته دروغی بیش نیست)

آیا سربازان مطیع ارتش بزرگ ساسانی از دست نبرد کشیدند تا کشته شوند و راه را برای تجاوز به ایران هموار کنند؟(بیش از این دباره چگونگی حمله سخن نمی گویم چرا که در نوشتاری دیگر به صورت آرسته (کامل) سخن گفته ام که در تارنگارم قابل دریافت است)

 

پس از تازش تازیان دین مردم به اجبار عوض شده و در بعضی از مناطق هم هیچ کس حتی حق حرف زدن به پارسی را نداشت.

بعد فتح خوارزم در ایران فرمانده آن ها دستور داد تا 4000نفر از فاضلان شهر را بیاورند

مردم شهر پنداشتند که می خواهند آن ها را تبعید کنند ،و می گفتند خوارزم مگر گقدر جمعیت دارد که چهار هزار نفرشان را بیاورند ،بعد آوردن آن 4000نفر دستور داده شد که

هزار نفر در جلو ،هزار نفر در چپ و هزار نفر در راست و هزار نفر هم در پایین را سر بزنند!!!و بعد دستور داد شد هیچ کس به پارسی سخن نگوید که اگر این طور شود زبان آن ها را می برند.این طور شد که به ما گفتند عجم به معنای گنگ (لال)

اکنون ما باید در مدارسمان درس عربی بیاموزیم!!!

 

در سیستان وقتی که چندین هزار نفر را کشتند ،فرمانده آن ها بر روی تپه ای از کشتگان ایستاد و دستور داد تا حاکم شهر را بیاورند،پیر مردی با لباس سفید آوردند،پیر مرد پس آنکه چهره مرد را با آن ها همه کشته دید فریاد سر داد که ای وای  او همان اهریمن است!

ولی با تمام اندوهی که در شهر حاکم بود زمانی که کسی می گفت نوروز است ،همه باید شاد می شدند و این است ،جشن ایرانیان که همیشه با آن هاست...

 

بر شما جای تعجب ندارد که چرا از دانشمندان پیش از اسلام نمی توان نام برد ؟! ولی دانشمندان ایرانی بعد از اسلام زیادند؟

فکر می کنید تا پیش از اسلام در ایران دانشمندی نبود؟ در حالی که تحصیل در زمان داریوش بزرگ رایگان و اجباری بود؟!

نه ،دانشمند زیاد داشته ایم و از یاد برده ایم چگونه ؟ پس از حمله تازیان آن هایی که مسلمان نبودند می بایست مالیات می دادند،برای تک تک افراد خانوار! ولی بهشان گفته می شد می توانند به جای مالیات کتاب هایی از گذشتگان بیاورند! چیز روشنی است مردم ایران که کودکان خود را در حال مرگ می دیدند ترجیح می دادند کتاب ها را بدهند و تنها اوستا را در نزد خود نگاه دارند!

عمر هم بعد حمله اش خیلی از کتاب خانه ها را به آتش کشید به این بهانه که ما قرآن را داریم این ها را می خواهیم چه کار؟

پیغمبربه سلمان پارسی گفت :شهر و امت تو همه در امانند.

سلمان اهل کازرون بود ولی در کازرون هر روز هزار نفر غیر مسلمان گردن زده می شدند

(روزبه (سلمان)ما چه فکر می کرد ؟ چه شد؟ آیا او مرگ هم میهنانش را نمی دید؟)

 

این چنین فرهنگ ایران و مرز های ایران زمین کم کم رو به فراموشی رفت ،زبان تازی داشت کم کم جای پارسی را می گرفت و داشنمندان به ناچار نسک های خورد را به تازی می نگاشتند.

 

تازش تازیان را می توان بد ترین تازش در طول تاریخ ایران نامید.

 

پس از تازیان

 

پس از تازش حکومت هایی مانند امویان و عباسیان پس از خلیفه ها در ایران حاکم بودند که جز ستم بر مردم چیزی روا نداشتند ،و می توان گفت در این دوره ها ایران از نظر دانش پیشرفتی نکرد.و اوضاع اصلا خوب نبود.(چه به روز ایران ما آمده بود؟)

مازیار(مه ایزد یار) قیام های گسترده ای برای بیرون کردن اعراب از ایران کرد ولی دستگیر و شهید شد.و یا بابک خرم دین.

 

 

ادامه مطلب

+نوشته شده در پنج شنبه 25 فروردين 1390برچسب:برگرفته از http://2500sal,blogsky,com,ساعت17:3توسط یاشیل | |

بین دو جنگ قادسیه و نهاوند چهار ماه فاصله بود. در این بین، عمر بن الخطاب (خلیفه دوم مسلمین)، به یزدگرد سوم (بیست و هشتمین پادشاه

ساسانی) نامه ای نوشت و در پی آن یزدگرد سوم ساسانی پاسخش را به این نامه داد. نسخه اصلی این نامه ها هم اکنون در موزه لندن نگهداری

میشوند.                                                 

نامه عمر بن الخطاب به یزدگرد سوم ساسانی و پاسخ یزدگرد به نامه عمر

 

 

از عمر بن الخطاب خلیفه مسلمین به یزدگرد سوم شاهنشاه ایران

 

یزدگرد! من آینده روشنی برای تو و ملت تو نمی بینم؛ مگر اینکه پیشنهاد مرا بپذیری و با من بیعت کنی. تو سابقاً بر نصف جهان حکم می راندی،

ولی اکنون که سپاهیان تو در خطوط مقدم شکست خورده اند و ملت تو در حال فروپاشی است من به تو راهی را پیشنهاد می کنم تا جانت را نجات

دهی.

شروع کن به پرستش الله واحد، به یکتا پرستی، به عبادت الله یکتا که همه چیز را او آفریده. ما برای تو و برای تمام جهان پیام او را آورده ایم؛ او

که الله راستین است.

از پرستش آتش دست بردار و به ملت خود فرمان بده که آنها نیز از پرستش آتش که خطاست دست بکشند. به ما بپیوند. الله اکبر را پرستش کن که

خدای راستین است و خالق جهان.

الله را عبادت کن و اسلام را به عنوان راه رستگاری بپذیر. به راه کفرآمیز خود پایان بده و اسلام بیاور و الله اکبر را منجی خود بدان.

با این کار، زندگی خودت را نجات بده و صلح را برای پارسیان بدست آر. اگر بهترین انتخاب را می خواهی برای عجم ها* انجام دهی با من بیعت

کن.

 

الله اکبر،

خلیفة المسلمین،

عمر بن الخطاب.

 

 

*عجم: لقبی که اعراب به پارسیان می دادند؛ به معنی کودن، نادان، و لال!!

 

 

 

پاسخ یزدگرد سوم به عمر بن الخطاب:

 

 

از شاه شاهان، شاه پارس، شاه سرزمین های پرشمار، شاه آریایی ها و غیر آریایی ها، شاه پارسیان و نژادهای دیگر از جمله عرب ها، شاه

فرمانروایی پارس، یزدگرد سوم ساسانی به عمربن الخطاب خلیفه تازیان*؛

 

به نام اهورا مزدا، آفریننده زندگی و خرد؛

 

تو در نامه ات نوشته ای می خواهی ما را به راه راست هدایت کنی؛ به راه خدای راستینت، الله اکبر؛ بدون اینکه هیچ گونه آگاهی داشته باشی که

ما که هستیم و چه را می پرستیم.

این بسیار شگفت انگیز است که تو لقب فرمانروای عرب ها را برای خودت غصب کرده ای، در حالی که آگاهی و دانش تو نسبت به امور دنیا به

همان اندازه عرب های پست و مزخرف گو و سرگردان در بیابان های عربستان و انسان های عقب مانده بیابان گرد است.

مَردَک! تو به من پیشنهاد می کنی که خداوند یکتا را بپرستم، در حالی که نمی دانی هزاران سال است که ایرانیان خداوند یکتا را می پرستند و

روزی پنج بار به درگاه او نماز می خوانند. هزاران سال است که در ایران، سرزمین فرهنگ و هنر، این رویه زندگی روزمره ماست.

زمانی که ما داشتیم مهربانی و کردار نیک را در جهان می پروراندیم، و پرچم پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک را در دست هایمان به اهتزاز

درمی آوردیم، تو و پدران تو داشتید سوسمار می خوردید و دخترانتان را زنده به گور می کردید.

شما تازیان که دم از الله می زنید، برای آفریده های خدا هیچ ارزشی قائل نیستید؛ شما فرزندان خدا را گردن می زنید، اسرای جنگی را می کشید، به

زن ها تجاوز می کنید، دختران خود را زنده به گور می کنید، به کاروان ها شبیخون می زنید، دسته دسته مردم را می کشید، زنان مردم را می

دزدید، و اموال آنها را سرقت می کنید. قلب شما از سنگ ساخته شده است. ما تمام این اعمال شیطانی را که شما انجام می دهید محکوم می کنیم.

حال با این همه اعمال قبیح که انجام می دهید، چگونه می خواهید به ما درس خداشناسی بدهید؟

 

تو به من می گویی از پرستش آتش دست بردارم؛ ما ایرانیان عشق به خالق و قدرت خلقت او را در نور خورشید و گرمی آتش می بینیم. نور و

گرمای خورشید و آتش، ما را قادر می سازد که نور حقیقت را ببینیم و قلب هایمان برای نزدیکی به خالق و به همنوع گرم شود. این به ما کمک

می کند تا با همدیگر مهربان تر باشیم، و این نور اهورایی را در اعماق قلبمان روشن می سازد.

خدای ما اهورا مزداست و این بسیار شگفت انگیز است که شما تازه او را کشف کرده اید و نام الله را بر روی آن گذارده اید. اما ما و شما در یک

سطح و مرتبه نیستیم. ما به همنوع کمک می کنیم، ما عشق را در میان آدمیان قسمت می کنیم، ما پندار نیک را در بین انسان ها ترویج می کنیم، ما

هزاران سال است که فرهنگ پیشرفته خود را با احترام به فرهنگ های دیگر بر روی زمین می گسترانیم؛ در حالی که شما به نام الله به سرزمینهای

دیگر حمله می کنید، مردم را دسته دسته می کشید، قحطی به ارمغان می آورید و ترس و تهی دستی به راه می اندازید. شما رفتارهای شیطانی را

به نام الله انجام می دهید. چه کسی مسئول این همه فاجعه است؟ آیا الله به شما دستور داده قتل کنید، غارت کنید و ویران کنید؟ یا اینکه پیروان الله به

نام او این کارها را انجام می دهند؟ و یا هردو؟

شما می خواهید عشق به خدا را با نظامی گری و قدرت شمشیرهایتان به مردم یاد بدهید. شما بیابان گردهای وحشی می خواهید به ملت متمدنی مثل

ما، درس خداشناسی بدهید. ما هزاران سال فرهنگ و تمدن در پشت سر خود داریم، تو به جز نظامی گری، وحشی گری، قتل و جنایت چه چیزی

را به ارتش عرب ها یاد داده ای؟ چه دانش و علمی را به مسلمانان یاد داده ای که حالا اصرار داری به غیر مسلمانان نیز یاد بدهی؟ چه دانش و

فرهنگی را از الله ات آموخته ای که اکنون می خواهی به زور به دیگران هم بیاموزی؟

افسوس و ای افسوس که ارتش پارسیان ما از ارتش شما شکست خوردند و حالا مردم ما به زور شمشیر مجبورند همان خدای خودشان را این بار

با نام الله پرستش کنند و همان پنج بار نماز را بخوانند ولی این بار به زبان عربی؛ چون گویا الله شما فقط عربی متوجه میشود.

من پیشنهاد می کنم که تو و همدستانت به همان بیابان هایی که پیش از این عادت داشتید در آن زندگی کنید برگردید. آنها را برگردان به همان جایی

که عادت داشتید جلوی آفتاب از گرما بسوزید، به همان زندگی قبیله ای، به همان سوسمار خوردن ها و شیر شتر نوشیدن ها.

من تو را نهی می کنم از این که این دسته های دزد را در سرزمین آباد ما رها کنی؛ در شهر های متمدن ما و در میان ملت پاکیزه ما جایی برای

شما وجود ندارد.

این چهار پایان سنگدل (ارتش اعراب) را آزاد مگذار تا مردم ما را بکشند کنند، زنان و فرزندان ما را بربایند، به زنهای ما تجاوز کنند و دخترانمان

را به کنیزی به مکه بفرستند. نگذار این جنایات را به نام الله انجام دهند؛ به این کارهای جنایتکارانه پایان بده.

آریایی ها بخشنده، خونگرم، و مهمان نوازند؛ انسان های پاک به هر کجا که بروند تخمِ دوستی، عشق، آگاهی و حقیقت را خواهند کاشت. بنابراین

آنها تو و مردم تو را به خاطر این کارهای جنایتکارانه ات مجازات نخواهند کرد.

من از تو می خواهم که با الله اکبرت در همان بیابان های عربستان بمانی، و به دلیل داشتن عقاید ترسناک و خوی وحشی گری، از نزدیک شدن به

شهرهای آباد و متمدن ما خودداری کنی.


یزدگرد سوم ساسانی.

 

 

*تازی: لقبی که پارسیان به اعراب می دادند؛ به معنی سگ شکاری.

 

 

 

+نوشته شده در شنبه 6 فروردين 1390برچسب:,ساعت17:23توسط یاشیل | |

و چه افکاری که در ژرفای ذهنم نفس می زند به امید ایران به امید روزی که بتوان امید را به رنگ سبز بر جامه ی

جهانیان دید.این ملک این بهشت این ثریا فدای تو.تویی که سبزی سبز شدی از وقتیکه آمدی بر دل ها.بر زبان ها

جاری.بر سایه ها باقی و تو سبز هستی به امید ظهور سبزت سبزترین امید من.

                                در دلم پر می زند شبنم                    بر نگاهم جاری عطر تو هردم

                   

کاش می امدی تا در لحظه ظهورت شادی ایرانیان شود فریاد شود غوغا و چه تعبیر سختی است کفر.کافر.ستم

ظلم.

تجاوز به تو به من به به وطن و چه قهرالود چه درد آور چه تلخ.چه زجری کشید چشمانت دلت روحت وجودت وقتی

حس مسموم شکنجه از ناکجا پرکشید به اوج به دریا به  آسمان.بگو.بگو که آسمان خاکستری شد به رنگ دود.سیاه

شد به رنگ قهر و سرخ شد به رنگ خون به رنگ خشم به رنگ درد به رنگ شهادت.

چه دیدند نیلوفران گاه شکفتن چه دیدند نیلوفران به خون شکفته چه دیدند و چگونه دیدند.چگونه تعبیر شد شکفت

گل به خوناب.

دریا خون شد به رنگ ظلم به رنگ کفر به رنگ تجاوز.تعدی به خاک من خاک تو به ایران ما.سان پرپر شدن گل وقتی

قطره شبنم خون شد وقتی گل خون گریست..

چه دردیست دیرین سرخم اکنون سرخم و چه آرامش فراخ بالیست اندیشه به فردایی سبز.سبز به رنگ آزادی به رنگ

جوانه به رنگ روییدن به رنگ استقلال به رنگ خدا به رنگ اسلام به رنگ وطنم به رنگ ایران.

سوگندمن به رنگ سبز به نام سبز به یمن حضور تو ای سبزترین سبزنامه ها ایران وطنم را آذربایجان زادگاهم را و

تبریز دیار عشق و دلاوری جسارت بی باکی و غیرت دین و ایمانم را سبز خواهم کرد.زمردی بر بام دنیا بر عرش برین

در خاطره ها با نام جاودانگی.

بدرخش زمرد من.خون من زیبایی ات را دوچندان کرد.خون من خون تو.خون هرکه دلش ایران را حک شده بر ژرفای

وجودش یافت و ذره ذره عشق را در پرتو روحش کاوید و یافت جاودانگی را که به حق جاودانه بود..

+نوشته شده در شنبه 6 فروردين 1390برچسب:,ساعت13:15توسط یاشیل | |

باراک اوباما، رييس جمهور آمريکا، در پيامی به مردم ايران، نوروز سال ۱۳۹۰ را به آنها و همه کسانی که اين عيد را در ايالات متحده آمريکا و سراسر جهان جشن می گيرند، تبريک گفت. آقای اوباما می گويد که «دولت ايران دچار ترس شده است» و تاکيد کرده که آينده ايران با ترس شکل نخواهد گرفت، آينده ايران از آن جوانان است.

متن کامل پيام باراک اوباما به مناسبت جشن نوروز به شرح زير است:

من امروز می خواهم بهترين آرزوهای خود را به همه کسانی که نوروز را در ايالات متحده جشن می گيرند تقديم دارم. من هر سال در دوره رياست جمهوری خود اين روز را با خطاب مستقيم به مردم ايران بزرگ داشته ام.

اين کاری است که من مايلم يک بار ديگر انجام دهم.

امروز برای مردم ايران جشنی به منظور گردآمدن با دوستان و خانواده، برای تامل بر موهبت های بی همتايی است که شما از آن برخورداريد و نيز برای چشم دوختن به نويدی است که يک روز نو در بر دارد.

همانگونه که مردم منطقه (خاورمیانه) بر حق انتخاب خود برای اينکه چگونه حکومتی داشته باشند پای فشرده اند، دولت های منطقه نيز در پاسخ خود دارای انتخاب هستند. تا به حال پاسخ دولت ايران اين بوده است که برای حفظ قدرت خود اهميتی به مراتب بيشتر از احترام به حقوق مردم ايران قائل بوده است.

باراک اوباما
هر چه باشد، اين فصل، فصل اميد و بازآفرينی است. و امروز، ما می دانيم که اين فصل نويد بخشی در سراسر خاورميانه و شمال آفريقا نيز هست، هر چند که هنوز چالش های عظيمی نيز بر جای مانده اند.

من بر اين باورم که برخی از ارزش ها- آزادی تجمع و تشکيل انجمن، توانايی ابراز آنچه که در فکر داريد و انتخاب رهبران- جهانی هستند. و آنچه که ما در سراسر منطقه می بينيم پافشاری برای پاسخگو بودن دولت ها در برابر مردم است.

ولی ما همچنين می دانيم که اين جنبش ها منحصر به همين چند ماه گذشته نبوده اند. همان نيروهای اميدی که ميدان تحرير را در نورديدند در ژوئن ۲۰۰۹ در ميدان «آزادی» ديده شدند. و درست به همانگونه که مردم منطقه بر حق انتخاب خود برای اينکه چگونه حکومتی داشته باشند پای فشرده اند، دولت های منطقه نيز در پاسخ خود دارای انتخاب هستند.

تا به حال پاسخ دولت ايران اين بوده است که برای حفظ قدرت خود اهميتی به مراتب بيشتر از احترام به حقوق مردم ايران قائل بوده است.

طی مدتی نزديک به دو سال، پيکاری از ارعاب و نقض حقوق در جريان بوده است. مردم ايران – از پير و جوان؛ زن و مرد؛ ثروتمند و فقير- در معرض تعقيب و آزار قرار داشته اند. صدها زندانی زندانی عقيدتی در زندان ها به سر می برند. بی گناهان ناپديد شده اند. روزنامه نگاران را خاموش کرده اند. زنان در معرض شکنجه قرار گرفته اند، کودکان به مرگ محکوم شده اند.

جهان با اضطراب به نظاره اين اعمال بيدادگرانه نشسته است. ما شاهد بوده ايم که نسرين ستوده به خاطر دفاع از حقوق بشر به زندان افتاده است؛ جعفر پناهی به زندان رفته و قادر به ساختن فيلم های خود نيست؛ عبدالرضا تاجيک به خاطر اينکه روزنامه نگار است روانه زندان شده است. جامعه بهاييان و مسلمانان صوفی به خاطر اعتقاداتشان مجازات شده اند؛ محمد وليان، يک دانشجوی جوان، به خاطر اينکه سه تا سنگ پرتاب کرده، به مرگ محکوم شده است.

اين انتخاب ها نشانه نيرومندی نيست، آنها ترس را نشان می دهند. زيرا وقتی دولتی تا آنجا از مردم خود وحشت دارد که به آنها حتی اجازه دسترسی به اطلاعات يا برقراری ارتباط با يکديگر را نمی دهد، اين به خودی خود گويا است. اما آينده ايران با ترس شکل نخواهد گرفت، آينده ايران از آن جوانان است- جوانانی که سرنوشت خود را تعيين می کنند.

بيش از ۶۰ درصد مردم ايران بعد از سال ۱۹۷۹ چشم به جهان گشوده اند. شما پايبند زنجيرهای گذشته نيستيد- نفرت انحراف آفرين از آمريکا که از آن نه کار و نه فرصت به وجود می آيد؛ يک دولت سختگير و غير پاسخگو؛ جلوگيری از اين که مردم ايران توان بالقوه خود را به تحقق در آورند، از ترس اين که مبادا اقتدار دولت متزلزل شود.

به جای آن – شما مردم جوان ایران- هم فرهنگ باستانی ایران و هم توان شکل دادن به کشوری را که در برابر خواست های شما پاسخگو باشد در خود دارید.

استعداد، امیدها و گزینه های شما به آینده ایران شکل خواهند داد و به روشن ساختن جهان یاری می دهند. و هر چند که زمانه تاریک جلوه می کند، می خواهم بدانید که من با شما هستم.

در چنین روزی- در جشنی که همانند پلی میان گذشته و آینده گسترده است- می خواهم سخنانم را با نقل قولی از شاعر سیمین بهبهانی، زنی که سخنانش جهان را به لرزه افکنده اند، حتی اگر از سفر او فرای مرزهای ایران جلوگیری به عمل آمده است، پایان دهم: «اگر چه پیرم ولی هنوز مجال تعلیم اگر بود/ جوانی آغاز می کنم کنار نوباوگان خویش/ حدیث حب الوطن ز شوق بدان روش ساز می کنم/ که جان شود هر کلام دل چون برگشایم دهان خویش.»

باشد که این فصل جوانی دو باره ای برای همه ایرانیان به ارمغان آورد- زمانی که در آن یک فصل نو زاینده زندگی دوباره ای است. از شما سپاسگذارم. و عید شما مبارک

 

+نوشته شده در دو شنبه 1 فروردين 1390برچسب:,ساعت20:41توسط یاشیل | |

خسته ام تنهاتر از سردارها بی نفس بی عمق و روح و سرتر از بیدارها..            

شاید ای جاوید خاک من تو باشی ارنه من بنخفته باشم در رهت در عمق سرداب زمان                            

شاید ای جاوید خاک من تو باشی گرچه می دارند امیدی که خسبانت فراگیرد

شاید از قعر زمان شاید از اوج قلا شاید از بحر وفا شاید از عرق مللها خیزی ای امید جاویدان                                                       

شاید ای فردا نیایی شاید ای دل دل مبندی شاید ای دیدارها هرگز نیایید اما...

دل به تو بسپردن و از تو نوشتن با تو خواندن دیدن و آزاد خواندن.زمزم آزاد بودن سر بدادن...                                                

شاید این آواز خاموشی بیابد درد را درمان و هر رمزو صدای مرد را

 

 

شاید امروزم شود فردا شاید ایمانم شود دریا شاید امیدم شود دنیا

شاید ای جاوید من روزی زنی پلک شجاعت دلبرانه.زنده باد ایران عقاب عرش جاویدان                  

 

+نوشته شده در دو شنبه 1 فروردين 1390برچسب:,ساعت12:21توسط یاشیل | |